محمدعلی جعفریه: پدربزرگم اعلامیهها را داد دست ستارخان / گفتگو با مدیر نشر ثالث
نشر ثالث، سالهاست که در موضوعات عمومی کتاب منتشر میکند و در این راه از فعالترینها محسوب میشود.
هر چند سابقه فعالیت مدیر این انتشارات در چاپ و نشر، پیشینهای خانوادگی است و به اولین دستگاههای چاپ سنگی در تبریز سالهای مشروطه باز میگردد؛ جایی که جد محمدعلی جعفریه، اعلامیههای انقلابی ستارخان و باقرخان را روی سنگ میتراشیده و چاپ میکرده است. در گفتوگوی ما با جعفریه، صنعت چاپ و مناسبات نشر کتاب با رونق این صنعت، پرسش و پاسخهای اصلی را ساخته است.
امروزه و با گسترش حوزههای مرتبط با چاپ، حیات این صنعت به نظر شما تا چه حد وابسته به حوزه نشر است؟
مسلما هنوز میزان وابستگی بسیار زیاد است. با اینکه بدیهی است دیگر ارتباط مانند گذشته نیست. فاصلهها هم بسیار زیاد شده. فاصله بین فعالان مختلف در حوزه نشر؛ فاصله انتشاراتیها با چاپخانهها، لیتوگرافکارها، صحافها، مراکز توزیع. بهخصوص صحافها الان کمکم دارند تغییر شغل میدهند. با اینکه کاغذ مصرفی در کشور صرف امور بسیاری میشود، اما این چاپ کتاب است که برای چاپخانهها و کارکنانش به معنای واقعی کلمه کار ایجاد میکند. کتاب است که همچنان مرحله لیتوگرافی را تجربه میکند و این است که برای چاپ سودآور است. چشم امید صنعت چاپ همچنان به فعالیت ناشران است.
اما به نظر میرسد آمارها، خلاف اعتقاد شما را نشان میدهند. بر اساس اعلامها پانصدهزار تن سالانه در کشور کاغذ مصرف میشود، این در حالی است که به زعم خانه کتاب، کمتر از یک ششم این مقدار، صرف نشر کتاب میشود...
این آمار اصلاً منطقی نیست. حتا حدودی هم نمیتواند آمار موثقی باشد. در این آمار، دو مورد مصرف محاسبه نشده؛ یکی کتابهایی که به صورت افست منتشر میشوند و تیراژهای نامشخص دارند و دوم برخی کتابهای درسی که بدون شک تیراژهایی بسیار بالاتر از کتابهای عمومی دارند. علاوه بر این ناشرانِ کتابهای کمک درسی، که اغلب ناشران خصوصیاند تیراژهای مشخصی ندارند. کتابهای ناشران دولتی هم البته همین وضعیت را دارند. با این اوصاف این آمار، درست نمیتواند باشد.
البته به نظر میرسد نشر ثالث به دلیل تجهیز به چاپخانه تا حدودی آن فاصلهای را که گفتید کمتر احساس میکند...
نه اتفاقاً، چون ما علاوه بر چاپخانه خودمان با دیگر چاپخانهها نیز کار میکنیم.
آیا در این چاپخانه فقط کتاب به طبع میرسد؟
البته چاپخانه کلا در اختیار فعالیتهای نشر ثالث نیست و مدیریت آن هم بر عهده پدرم است. نود درصد محصول خروجی این چاپخانه کتاب است.
به پدرتان اشاره کردید؛ شما از نوادگان حاج محمد از نخستین مطبعهچیهای تبریز هستید. از او برایمان بگویید.
جد من از واردکنندگان دستگاه چاپ به ایران نبوده، اما او هم مثل بقیه مطبعهچیها دستگاه چاپ سنگی داشته. پدربزرگم که در سالهای انقلاب مشروطه خردسال بود تعریف میکند که شبی در خانهشان در تبریز خواب بودهاند که در خانه را میزنند. وقتی در را باز میکنند ستارخان و باقرخان به همراه قشونشان به داخل خانه میآیند و از جدم میخواهند اعلامیهای که در راستای اهداف انقلابیشان تنظیم کرده بودند، فیالفور چاپ شود. سریع سنگها را از حروف میتراشند و چاپ میکنند. اعلامیه را میدهند دست ستارخان و سپس به دلیل خفقان موجود، سریع سنگها را میشکنند و دور میریزند.
طبق محاسبهای بر اساس میانگین تعداد صفحات و قیمت کتابهای بهتازگی منتشر شده، به نظر میرسد با وجود مشکلات متعدد و گرانی و عدم ثبات قیمت کاغذ، سود حاصل از فروش یک کتاب برای ناشر، چشمگیر است...
اگر همه نسخهها و آن هم در فاصله کمی از انتشار به فروش برسد، بله. قضیه به این سادگی که شما فکر میکنید، نیست. ما کلی عنوان کتاب چاپ میکنیم که حالا تیراژش به هفتصد نسخه هم حتی تقلیل پیدا کرده که همین تعداد هم گاه سالها فروش نمیرود. بله مثلاً یک کتاب هم منتشر کردیم که به چاپ چهاردهم میرسد و بازده اقتصادی دارد. منتها شما باید به سرمایه راکد یک ناشر فکر کنید. حتی سوپرمارکتها این روزها ماست را به قیمت روز میفروشند اما شما میتوانید به کتابفروشیها بروید و کتابهای سالهای گذشته را که تجدید چاپ نشدهاند به همان قیمت گذشته تهیه کنید. گذشته از این، از 10 نفر سرمایهدار بزرگ دنیا چندتاشان ناشرند. چه اشکالی دارد که یک ناشر که کار فرهنگی هم میکند از راه توزیع فرهنگ پولدار شود؟
هیچ اشکالی ندارد، فقط با این اوصاف چرا ناشران این قدر گلایه میکنند؟
همانطور که گفتم، قضیه به آن روشنی که شما تصور میکنید نیست و باید به آن سرمایه بیکار فکر کنید.
محمدتقی جعفری، مدیر سابق انتشارات امیرکبیر، همواره از اهمیت تبلیغات برای کتاب در گذشته میگوید و اینکه مرتباکتابهای امیرکبیر را در رسانهها تبلیغ میکرده است. چرا امروز ما کتاب را نمیتوانیم آگهی کنیم؟
هزینه تبلیغات، در هزینههای پیشبینیشده برای نشر یک کتاب دیگر جایی ندارد. این خود دلایل متعدد دارد که مهمترینش مسأله مادی است. هم مناسبات نشر نسبت به آن سالها تغییر کرده و هم هزینه آگهیها بالا رفته است. صدا و سیما هم ممیزی بسیار سفت و سختی برای آگهی کتابها دارد. اما ای کاش مشکل حوزه نشر تنها در همین کمبود فضا برای تبلیغات خلاصه میشد. مثلاً درباره همین آقای جعفری که با زحمت بسیار زیاد انتشارات امیرکبیر را به آنجا رساند، پدربزرگم میگوید، وقتی در چاپخانه علمی کار میکرد، چون قدش به میز تای کاغذها نمیرسید، مجبور بود ورقها را روی زمین بچیند و کار کند و از اینجا به امیرکبیر رسید؛ ناشری که آن سالها جزو بهترین ناشران خاورمیانه محسوب میشد؛ اما سرنوشتش چه بود؟ همه اموالش مصادره شد و انتشارات را هم از او گرفتند. حالا طبعاً ناشران در این سرگذشت دقت میکنند و در مقایسهای سردستی نسبت به آینده خود کاملاً نامید میشوند. این وضع، البته، وضع مسلط و حاکم بر فضای کسب و کار است؛ خیامی، کارگر ساده یک کارواش بود که بعدها فروشگاههای کوروش را راه انداخت و برای خودش برندی شد. شعب آن را بستیم و حالا از امارات خواهش میکنیم در کشور ما شعبات هایپر استار راهاندازی کند. این اتفاق برای نشر هم ممکن است بیفتد. ناشران بزرگ خود را از دست میدهیم و جایی میرسیم که دیگر ناشری نداریم و از عدهای میخواهیم برای ما انتشارات تأسیس کنند.
یکی دیگر از مشکلاتی که ناشران با آن درگیرند، توزیع و پخش کتابهایی است که پس از طی این پروسه منتشر شده است. هم اکنون توزیعکنندگان کتاب، چهقدر میتوانند صنعت نشر را رونق ببخشند؟ سودی را که در این میان عاید آنها میشود چهطور ارزیابی میکنید؟
بسیاری از پخشکنندههای کتاب هم در این مدت دست از کار کشیدهاند و این خود نشاندهنده رکود بازار آنهاست. معدودی ماندهاند که بسیار هم زحمت میکشند. وقتی چرخه اقتصادی در حوزهای بیمار باشد، همه فعالان حاضر در این چرخه دچار بیماری میشوند. توزیع هم در این میان طبعاً استثنا نیست. توزیعکنندگان در کشور قطعی کار میکنند در صورتی که در همه دنیا توزیع کتاب امانی است. توزیع کتاب در کشورهای دیگر به این شکل است که توزیعکننده کتاب را به کتابفروش میدهد و کتابفروش نیز در صورت فروش، هزینههای آن را پرداخت و باقی را مرجوع میکند. در این شکل توزیع، چون فروشگاه در ابتدا موظف به پرداخت صورتحساب کتابها نیست، باید همه کتابها را عرضه کند.
در ایران اما ناشر با درصدی کتاب را به توزیعکننده و او نیز با درصدی آن را به کتابفروش میفروشد، این باعث میشود فروشگاههای کتاب، کتابهایی را که بهتجربه فروش بهتری دارند گزینش کنند و باقی کتابها در انبار ناشران خاک بخورند. توزیع کنندهها کتابها را با کسر چهلدرصد از ناشران تحویل میگیرند و معمولاً آن را با کسر بیست و پنج درصد به فروشگاهها میفروشند. سود پانزده درصدی ـ البته بدون محاسبه هزینههای پخش ـ به ظاهر سود بدی به نظر نمیرسد اما با وضعیتی که برایتان ترسیم کردم، مطلوب نیست.